نگاهی بر کتاب آیین دوست یابی(قسمت چهارم)
در بخش چهارم از کتاب، دیل کارنگی ٩ روش دیگر را برای همراه کردن دیگران با ما، مطرح میکند. این بخش از کتاب، عنوان زیر را دارد:
«٩ روش برای همراه ساختن دیگران با خود بدون آن که رنجیده خاطر یا خشمگین شوند»
فصل اول
اگر ضرورت دارد که از کسی انتقاد کنید، این طور شروع نمایید.
زمانیکه مجبور به انتقاد از دیگری هستیم، پیش از مطرح کردن مطلب خود، با صداقت و صمیمیت، بعضی از مواردی را که مربوط به اوست و قابل تمجید است، مورد ستایش قرار دهیم. به طور مثال، رئیسی به منشی خود گفت: «لباسی که پوشیده اید چقدر زیبا و برازنده ی شماست، از شما می خواهم همانطور که به خود توجه دارید در نقطه گذاری نامه ها هم دقت کنید.»
فصل دوم
چگونه انتقاد کنیم که مورد نفرت و خشم قرار نگیریم.
اگر بخواهیم بدون ناراحت کردن کسی، او را وادار به تغییر رفتار کنیم، می توانیم با این روش، آن را انجام دهیم که:خطاهای فرد را به طور غیر مستقیم به او گوشزد کنیم و از طعنه زدن و تمسخر کردنش، خودداری کنیم.
به طور مثال وقتی مدیر باتدبیر یک کارخانه دید کارگران زیر تابلوی «استعمال دخانیات ممنوع» مشغول سیگار کشیدن هستند به جای اینکه به آنها بگوید : «مگر سواد ندارید که تابلوی پشت سر خود را بخوانید؟»با خونسردی پاکت سیگارش را از جیب خود در آورده و به همه ی آنها سیگاری تعارف کرد وسپس گفت: «خیلی ممنون می شوم اگر این سیگارها را خارج از محوطه ی کارخانه دود کنید.»
فصل سوم
قبل از ایرادگیری از دیگران، به خطاهای خود اشاره کنید.
اگر دلتان می خواهددیگری را بدون آن که به خشم آید و احساساتش جریحه دار شود مورد انتقاد قرار دهید،به این روش عمل کنید که ابتدا از اشتباهات خطاهای خود بگویید و بعد از او انتقاد کنید.
در این خصوص به مثال زیر توجه کنید:
چند سال پیش دختر برادرم، ژوزفین، منشی مخصوص من شده بود. روزی می خواستم او را مورد انتقاد و سرزنش قرار دهم. بنابراین او را کنار کشیدم و گفتم: «ژوزفین،تو مرتکب اشتباهاتی شده ای، اما خدا می داند که این اشتباهات در قیاس با اشتباهاتی که من در سن تو مرتکب شدم،هیچ است. هرگز دلم نمی خواهد از دیگران انتقاد و عیب جویی کنم اما تو خیلی با استعداد هستی و جای رشد داری .حیفم می آید که راهنمایی ات نکنم. می خواهم کمی فکر کنی و ببینی آیا اگر در مورد فلان کار این طور عمل می کردی بهتر نبود؟اگر به جای…»
فصل چهارم
کسی دلش نمی خواهد به او دستور بدهند.
برای تغییر دادن دیگران و اصلاح عملکردشان، کاری نکنید که آنها به خشم آیند یا رنجیده خاطر گردد. به جای دستور مستقیم دادن به دیگران، خواسته های خود را به صورت پیشنهاد مطرح کنید.
وقتی افراد بفهمند که به آنها فرصت داده شده تا اشتباهشان را اصلاح کنندو هیچ کس از آنها انتقاد نمی کند، آنگاه به جای سرکشی و انتقام گیری، به همکاری می پردازند.
فصل پنجم
به غرور و حیثیت طرف مقابل احترام بگذارید
چند سال پیش شرکت جنرال الکتریک، با مشکلی روبرو شد. مسئولین شرکت میخواستند فردی را که در زمینه الکتریسیته دانشمندی برجسته بود، از ریاست حسابداری شرکت بردارند و را در پست حساس دیگری به کار بگمارند. زیرا او در امور حسابداری تسلط چندانی نداشت و موجب مشکلاتی شده بود. هیئت مدیره چون از نازک دلی او خبر داشتند، مایل نبودند او را برنجاند. به همین خاطر بعد از مشورت های بسیار، مشکل را به این صورت حل کردند که برایش یک پست جدید اختراع کردند.این پست به تخصص او نیز مربوط میشد. سپس فردی دیگر را به ریاست حسابداری برگزیدند. بدین ترتیب هم شرکت به مقصد خود رسید و هم آبرو و حیثیت کارمند عالی رتبه ی خود را حفظ کرد و احساساتش را جریحهدار نکرد.
فصل ششم
چگونه به دیگران امید ببخشیم
اگر می خواهید به گونهای واقعی روی دیگران تاثیر بگذارید باید اول از استعداد درونی آنها که چون گنجی در وجودشان نهفته است ،مطلع شوید و با تشویق صادقانه آنها را وادار به پرورش این استعداد کنید. به گفته ویلیام جیمز استاد دانشگاه هاروارد و از بزرگترین روانشناسان آمریکا: «اگر هستی فعلی خود را با آنچه استعداد آن را داریم و هنوز از آن آگاه نیستیم بسنجیم میتوان گفت که در خواب غفلت هستیم .ما اکنون از همه نیروهای فکری و جسمی خود فقط بخش کوچکی را مورد استفاده قرار می دهیم. در صورتی که انسان دارای نیروهای گوناگونی است که از روی عادت به هیچ یک از آنها کاری ندارد و آنها را دست نخورده باقی می گذارد.»
در اوایل قرن گذشته جوانی از اهالی لندن آرزوی نویسندگی داشت اما علیرغم همه تلاشهایش، انگار بخت و اقبال با او سر جنگ داشت. چهار سال بیشتر درس نخوانده و چون پدرش به خاطر بدهکاری به زندان افتاده بود و مجبور شده بود برای مبارزه با گرسنگی به کار و تلاش بپردازد. بالاخره کار حقیرانه ایی در یک کارگاه بسیار کثیف پیدا کرد. جایی که موش ها شب و روز در آنجا جولان می دادند. کار او چسباندن برچسب بر روی شیشه های رنگ بود. شب ها به همراه دو کودک آواره دیگر در کلبه هولناک در کوچه پس کوچه های لندن می خوابید و زمانی که آنها به خواب می رفتند، شروع به نوشتن می کرد. او نوشته های خود را از طریق پست برای ناشران می فرستاد ولی هیچکس از ناشران راضی به چاپ آنها نمی شدند. سرانجام یکی از قصه هایش پذیرفته شد. اما ناشر برای او پیغام فرستاد که هیچ دستمزدی در ازای آن به او پرداخت نخواهد کرد. او پاسخ داد که این موضوع براش مهم نیست. مهم این است که کتابش چاپ می شود.او با چاپ قصه اش چنان اعتماد به نفسی پیدا کرد که زندگیش متحول شد. نام این نویسنده چارلز دیکنز بود
فصل هفتم
به دیگری اعتماد کنید تا او نیز بکوشد خود را سزاوار اعتماد نشان دهد.
ضرب المثل معروفی است که می گوید: «اگر میخواهی کسی را نابود کنی او را بدنام کن.» نقطه مقابل نیز می توان گفت: «اگر قصد خدمت به کسی را داری او را خوشنام کن و نتیجه اش را ببین.» همه افراد از فقیر و ثروتمند شریف و ناپاک، دانا و نادان، پیر و جوان می خواهند لایق همان اعتمادی باشند که دیگران به آنها می کنند.
کارفرمای سابق خدمتکاری ،به صاحب کارِ جدیدِ او ،اطلاعاتی داد که رضایت بخش نبود و او را نگران کرد. اما خانمِ جدید، تصمیم گرفت که به خدمتکار اعتماد کند و به همین دلیل به او گفت: «من امروز به خانمی که قبلاً پیش او کار میکردی تلفن کردم و از اخلاق و رفتار تو پرسیدم. او گفت که تودختر درستکار هستی و آشپزیت هم خوب است و در پرستاری از بچه ها ماهری اما کمی سر به هوا هستی و خانه را آن طور که باید و شاید تمیز نمی کنی.اما به عقیده من این خانم در مورد تو اغراق کرده، چون از نحوه لباس پوشیدنت معلوم است دختر منظم و مرتبی هستی، اطمینان دارم خانه را هم مثل لباس های خودت مرتب و تمیز نگه میداری.
جالب این است که همینطور هم شد و هیچ کاری ناقصی نماند.او به نلی اعتماد کردو نلی هم کوشید که به او ثابت کند لیاقت این اعتماد را دارد.
فصل هشتم
کاری که می خواهید دیگری انجام دهد، آسان جلوه دهید
بنابراین اگر میخواهید بدون آنکه کسی را رنجیده خاطر و ناراحت کنید،او را به کاری تشویق نمایید،به این روش عمل کنید که به او اطمینان بدهید که در آن زمینه استعداد دارد و به راحتی می تواند از عهده آن کار برآید. اجازه دهید در این زمینه، موردی را که برای خودم اتفاق افتاده برایتان تعریف کنم. تعطیلات آخر هفته به منزل دوستم رفتم.او از من دعوت کرد که باهم بریج بازی کنیم .گفتم این بازی را بلد نیستم و از آن سر در نمی آوردم. میزبان روی کرد به من وگفت: «دیل، چه شده؟ بریج فقط به اندکی حافظه و تفکر نیاز دارد،همین .به یاد دارم که تو خودت مطلبی درباره حافظ نوشته بودی کسی که مقاله مینویسند نباید از یک بازی ساده مثل این بترسد! بریج برای تو هیچی نیست. خیلی زود آن را یاد می گیری.» مایه تعجب است که نفهمیدم چجوری پشت میز رفتم و آن را یاد گرفته و مشغول بازی شدم فکر میکنم همین که مرا تشویق کردند و من را مطمئن ساختند که از عهده آن بر میآیم برایم کافی بود که اعتماد به نفس پیدا کنم و بازی را یاد بگیرم.
فصل نهم
لحن محبت آمیز
برای انجام کاری که از کسی درخواست دارید، طوری رفتار کنید که او خود را فرد مهمی احساس کند و با خوشنودی به خواسته های شما عمل کند. یکی از دوستان من، خانم سالخورده ای به نام جنت، در جلوی خانه خود باغچه زیبایی داشت که بچه های شیطان و ولگردها هر روز آن را لگد کوب و خراب می کردند. ملامت و سرزنش و تهدید، هیچ کدام فایده نداشت. این خانم پس از مشورت با فردی، شیوه دیگری به کار گرفت. یکی از جسورترین ولگردها را ماًمور کرد وبه او گفت : «تو از طرف من کارگاه هستی وباید از باغچه ام حفاظت کنی، بدین ترتیب مشکل به یکباره حل شد. جوانک ولگرد آتشی روشن کردو میله ای در آن داغ کرد و به هر کس که رد می شد، اخطار می داد که اگر پایش را روی چمن ها یا باغچه بگذارد با همان میله داغش خواهد کرد. از آن به بعد باغچه و چمن خانم جنت،با مراقبت جوانک درامان ماند. چون خانم جنت به جوانک اهمیت داده وبه او عنوان کارآگاه اعطا کرده بود او نیز برای اثبات لیاقت و شایستگی خود به عملی کردن خواستههای او پرداخت.
عزیزان همراه، ٩روش کاربردی دیگر را در این بخش با هم خواندیم. امیدوارم که برایتان مفید واقع شده باشد.
دیدگاهتان را بنویسید